Monday, January 14, 2008

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام/ نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش/ وز شما پنهان نشاید کرد راز می‌فروش

گفت آسان‌گیر بر خود کارها کز روی طبع/ سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش

وان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلک/ زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام/ نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی/ گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور/ گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید/ زان که آن‌جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

بر بساط نکته‌دانان خود‌فروشی شرط نیست/ یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش

ساقیا می ده که رندی‌های حافظ فهم کرد/ آصف صاحب قران جرم‌بخش عیب‌پوش

No comments: